نفریــــــــــــــــــــــــــــــن
نام تمام زنان سرزمین من ، حواست که تو با پاهایی که روی گلویم فشار می دهی
زنانی که هر روز با امیدی متولد می شوند
و هر شب با نا امیدی می میرند
و تحمل می کنند چشمان هرزه ی از حدقه درآمده تان را.
این حکم خدایم بود که تو نان آور شدی
و نمی دانست! که نان تو طعم سگ می دهد.
وقتی که با نان ،خیانت، خودخواهی و وقاحتت را به زور به خوردم می دهی...
نانت پایین نمی رود.
من
دیر زمانیست که می اندیشم
آیا خدایم مرده است!..
Power By:
LoxBlog.Com |